جدول جو
جدول جو

معنی چر چرو - جستجوی لغت در جدول جو

چر چرو
آب باریکه نهر کم آب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپ رو
تصویر چپ رو
دست چپی، چپ گرا، کسی که به راه چپ برود، آنکه از راه راست منحرف شود
در علوم سیاسی تندرو، کسی که افکار دست چپی داشته باشد و در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرچر
تصویر چرچر
خوشی، خوش خوراکی، آمادگی اسباب عیش و خوشی
چرچر کردن: خوش چریدن، خوب خوردن و خوش بودن، مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذرانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(چِ چَ)
دهی از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 16هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 28500گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی است و 215 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود قره سو، محصولش غلات، پنبه، برنج و سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی بافتن فرش و گلیم و راهش مالرو است. این ده مسکن ایل حسینکلو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 36500گزی جنوب خاوری قره آغاج و 50هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به میانه واقع است. کوهستانی معتدل و مالاریائی است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تندرو. آنکه دنبال افکار چپی رود. کسی که در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد. رجوع به چپ و چپ روی شود
لغت نامه دهخدا
(چی چِ رَ)
سیسرون. از بزرگترین خطبای روم است در سوم ژانویۀ 107 قبل از میلاد تولد یافت و در هفتم دسامبر سال 43 قبل از میلاد درگذشت. چیچرو در جوانی تا 27سالگی به تحصیل علوم قضائی اشتغال داشت پس از آن سفری به یونان و آسیا کرد و در آن نواحی نیز یکسال در مصاحبت خطبا و دانشمندان زمان بسر برد. سپس به روم بازگشت و در 31 سالگی برای جمعآوری مالیات به جزیره سیسیلیا رفت و بواسطۀ نیک رفتاری محبوب مردم آن جزیره گشت و از جانب ایشان بر ضد ’ورس’ حاکم رومی که بر آن قوم ظلم بسیار روا داشته بود اقامۀ دعوی کرد و ’ورس’ را با بیان دو خطابه که سخت معروف است محکوم ساخت از آن زمان روز بروز بر شهرت وی بیفزود و در 64 قبل از میلاد به مقام کنسولی نائل آمد و چندی بعد چون ف تنه کاتی لینا را باز بر دستی فرونشاند به لقب ’پدر وطن’ مفتخر گشت. پس از مرگ قیصر چیچرو به مخالفت آنتونیوس که هوای دیکتاتوری در سر داشت برخاست و سرانجام مغلوب وی گشت و با آنکه در خیال فرار بود بواسطۀ تردید بسیار به دست لشکریان آنتونیوس گرفتار و کشته شد لشکریان آنتونیوس سر و دست او را نزد سردار خویش بردند و آنتونیوس سر و دستهای وی را بر منبر خطابه آویخت. چیچرو را از نظر قضائی درفصاحت و بلاغت نظیری نمیشناسند. ولی از لحاظ سیاسی به پایۀ دمستنس نرسیده است. غالب خطابه ها و آثار فلسفی و مراسلات این خطیب بزرگ اکنون موجود و معرف قریحۀ توانا و هوش سرشار و فکر بلند اوست. در حکمت به حکمت آکادمی متمایل است ولی در اخلاق شیوۀ رواقیان را دارد در واقع از التقاطیون است و اهمیتش بیشتر به زیبائی بیانش بستگی دارد
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
مرادف بر رخ. یک سمت رو. کنایه از رخسار. (آنندراج) :
گذشت از آن بر رو زلف با خطش سر زد
کنون نهاده ز هر حلقه چشم بر کمرش.
کلیم (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
ظاهراً ترکیبی از چر یا چرا است و در تداول عامه جز با ترکیب بکار نرود.
- چرچرش راه بودن، چرچر کسی براه بودن، کنایه است از اسباب عیش و خوراک و پوشاک او بخوبی فراهم بودن.
- چرچر کسی را براه انداختن، اسباب عیش و نوش و خورد و خوراک او را فراهم کردن. رجوع به چرچر کردن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام که در 6 هزارگزی جنوب خاوری چرداول، کنار راه مالرو شیروان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه چرداول. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ چِ رَ)
دهی از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در 12 هزارگزی جنوب باختری سراب دره و 7 هزارگزی جنوب راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت واقع است جلگه و معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کشکان. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ سادات حاث الغیب میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چِ رَچِ رَ)
نوعی بازی الک دولک. قسمی بازی
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
کنایه از لطف گفتار و نازکی رفتار. کنایه از رفتار و گفتاری نرم و فریبنده، بطور مهربانی و چاپلوسی در اظهار محبت:
اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
حکایت آواز شکستن تخمۀ هندوانه و خربوزه و غیره. صدائی که چون تخمۀ هندوانه و خربوزه با دندان شکنند، به گوش رسد
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
دهی از حومه بخش زنوز شهرستان مرند که در 15هزارگزی شمال مرند، در مسیر شوسه و خط آهن مرند به جلفا واقع است. جلگه و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات و ارزن، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش شوسه است. در این ده ایستگاه ترن برای آبگیری وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
دهی از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 30هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 32هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبرواقع است. کوهستانی و معتدل است و 30 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. این ده مسکن ایل جینگلو میباشد و آنرا ’چرچر’ نیز مینامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
کتک مفصل خوردن، آب کثیف
فرهنگ گویش مازندرانی
گذرگاه خر، مسیر عبور الاغ
فرهنگ گویش مازندرانی
مزاحم، مترسک، چوب لرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه ی درخت که از آن هیزم گیرندخار و خاشاک سرشاخه های خشک.، شایعه
فرهنگ گویش مازندرانی
پر رو، چشم دریده، بی حیا و بی شرم، پریروز دو روز پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
خوردن بالای علف به وسیله ی حیوان، چیره و مسلط
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل، هر دو طرف
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدا، حرف و صحبت
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت نرم بینی، غضروف بینی
فرهنگ گویش مازندرانی
به دروغ، دروغین
فرهنگ گویش مازندرانی
کره خر، خر خرو
فرهنگ گویش مازندرانی
گردش و چرخش
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته ی چرخ نخ ریسی
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای متوالی شکستن درخت یا استخوان و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخ پشم ریسی
فرهنگ گویش مازندرانی
گرداندن کفگیر در ظرف غذا به هدف آمیختن مواد آن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرگو یاوه گو
فرهنگ گویش مازندرانی
نق زننده
فرهنگ گویش مازندرانی
ریز، دزد دزد
دیکشنری اردو به فارسی